دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
این روزا و این شب ها همه جا سخن از خداست ؛ سخن از خوبی خدا ؛ سخن از بخشیده شدن در این شبها و برآورده شدن تمام آرزوها ؛ یادمان باشه که در میان دعاهای خویش دیگران را فراموش نکنیم .
دانی زچه رو دیده ما میگرید
در ماتم شاه اولیا میگرید
تنها زغمش اهل زمین گریان نیست
عیسی بفلک از این عزا میگرید
شد کشته بمحراب عبادت حیدر
هر دیده بحال مرتضی میگرید
با گفتن « قد قتل» ز جبریل امین
در خلدبرین خیر نساء میگرید
درضمن شهادت حضرت علی(ع) را به شما تسلیت میگم
التماس دعا...