واقعی از آن کسی است که آخر سالش را جشن بگیرد نه اول سال را....
سال نو بر همه مبارک
از بعضیا میپرسی اسم بچه تونو چی گذاشتید ؟
یه چیزی میگن که مجبور میشی بعدش بپرسی به سلامتی حالا دختره یا پسر !؟
.
لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟
گفت: از بی ادبان
گفتند: قبل از اینکه ادب بیاموزی از کجا تشخیص دادی اونا بی ادبن؟
گفت: خب دیگه خفه شین !
.
تا حالا دقت کردین کسایی که خروپف میکنن ، زود تر خوابشون میبره !؟
.
گاهی انقد تو کارام “دس دس” میکنم
که یهو اطرافیانم پا میشن شروع میکنن رقصیدن !
.
امسال نمایشگاه کتاب نرفتم ، خودم تو خونه سیب زمینی سرخ کردم خوردم !
.
کنترل تلوزیون ما به درجه ای از عرفان رسیده
که اگه باتری هاشو هم دربیاری ولی چند بار بزنی پشتش بازم کار میکنه !
.
.
فقط یه ایرانی میتونه صبح جمعه ساعت 6 با هزار مشقت و برنامه ریزی قبلی
پاشه بره بیرون حلیم بخوره ، پارک بره ، ورزش هم کنه
بعد ساعت 9 برگرده خونه بگیره تا ظهر بخوابه !
.
.
تو آمریکا اگر تو جاده و بین راه ماشینت خراب بشه
یا گیر یه قاتل شکنجه گر میوفتى یا یه دختر جذاب و اتفاقن مجرد بهت کمک میکنه
حد وسطم نداره !
.
یک روز، زنی با یک مجله در دست پیش شوهرش میآید و میگوید، «عزیزم، این مقاله فوقالعاده است. یک فعالیتی را توضیح میدهد که هر دوی ما میتوانیم برای بهتر کردن ازدواجمان آن را انجام دهیم. موافقی امتحانش کنیم؟»
همسرش میگوید، «حتماً!»
زن توضیح میدهد، «این مقاله میگوید که یک روز هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی درمورد همدیگر که دوست داریم تغییر دهیم تهیه کنیم. چیزهایی که اذیتمان میکنند، اشکالات کوچک و از این قبیل. و بعد فردای آن روز این لیست را به همدیگر بدهیم، موافقی؟»
شوهر لبخند زده میگوید، «موافقم!»
آن روز مرد کاغذی برداشته و در اتاق نشیمن نشست. زن به اتاق خواب رفت و همان کار را کرد.
روز بعد، سر میز صبحانه، زن گفت، «شروع کنیم؟ اشکالی ندارد اگر من اول شروع کنم؟»
مرد گفت، «شروع کن.»
زن سه ورق درآورد. لیست بلندبالایی بود. شروع به خواندن لیستش کرد. «عزیزم اصلاً دوست ندارم وقتی…» و همینطور لیست را که از کارهای کوچکی درمورد همسرش که او را اذیت میکرد تشکیل شده بود، ادامه داد.
مرد احساس کرد خنجری به قلبش وارد شده است. زن متوجه این قضیه شد و پرسید، «دوست داری ادامه بدم؟»
مرد گفت، «اشکالی ندارد، ادامه بده، میتونم تحمل کنم.»
زن به خواندن ادامه داد.
آخر کار زن گفت، «خوب تمام شد. حالا تو شروع کن.»
ادامه مطلب...
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، بارانخورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رفص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار
حتی اگرازدوران مهدکودکتون چیشاتون ضعیف باشه
ازنظرپدرومادرتون این کامیوترصاحاب مرده باعثشه !
.
تازه فهمیدم ((موفق باشید)) آخربرگه امتحان
در جواب تمام خسته نباشید هاییهست که وسط کلاس به استاد می گفتیم !
.
بعضی وقتها عقل آدم یه چیز میگه و دلش یه چیز دیگه
اصلاً هر دو شون غلط کردن آدم باید ببینه زنش چی میگه !
در حالی که کمتر از دو هفته از آغاز سال 2013 میلادی میگذرد، نشریه نیوجاب نیویو، فهرستی از پولسازترین مشاغل دنیا در سال میلادی جدید را منتشر کرده است.
روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،آن را پشت اسب گذاشت
و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد
به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه میرسد "
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.
پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند
پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است
و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند.
خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند و هم کلاسی های (این رو من اضافه کردم به این داستان) خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که
این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید.
بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کاررا ازدست ندهیم.خب بچه ها دلم یه ذره شده براتون میدونم دیر گذاشتم مطلب خب مشکلات و همچنین سرگرمیای اینترنت فرصت مطلب گذاشتن نمیده دیگه امیدوارم همه خوب باشین، این مطلب یه جور یاد دور هم بودنامون انداختم برا این گذاشتم یادش بخیر با هم میرفتیم بیرون دور هم میگفتیم میخندیدیم، من که هنوز جلوم هست.یاد امتحانا مخصوصا چه تقلبی هایی که نکردیم. حالا دیگه همه یه جا دستشون بنده. من هم تو اینترنت زیاد میام اما نمیدونم چرا کم میام به این سایت اما دورا دور دارم میبینم نظرات رو ماشالا همه فعال شدن خدا رو شکر.خب کپن ما تموم شد دیگه باید رفع زحمت کنیم همتون رو دوست دارم و دوست دارم همتون شاد باشین. راستی بچهها احیانا اگه من باعث شدم کسی ازم ناراحت بشه یا اخیرن باعث شدم باید ببخشید
با سلام
برای امتحانات ترم پیش خواستم از سالن مطالعه خوابگاه استفاده کنم که با یه صحنه جالب روبرو شدم:(جو گیر نشید همون امتحان افتادم)
تارخ عکس ها: 1391/04/31
مجموعه خوابگاههای برادران ورود خواهران ممنوع
خوب از این جمله فهمیدم که ساختمان علوم انسانی شده خوابگاه، برای همین رفتم خاطراتم رو یاداوری کنم که چیزهای دیگه ایی هم دیدم که برام جالب بود، برای همین چند تا عکس گرفتم که امیدوارم براتون خاطره انگیز باشه.