عشق چیست؟ بدون عشق می توان زندگی مشترک داشت؟ عشق ورزی، قبل از ازدواج است یا بعد از آن؟ آیا هر عشقی، نهایتا باید به ازدواج منتهی شود؟ آیا عشق پای منطق و عقل را می بندد؟ آدم را کور می کند؟ یا نه ، سوق می دهد، پیش می اندازد، شور و نشاط می بخشد؟. . . اصلا چگونه، شروع می شود؟ چه طور ادامه می یابد؟ و کجا پایان می پذیرد؟ راستی، جای آن کجاست؟ در دل ؟ در سر؟ یا بیرون از ما ؟ . . .
جذبه کلمه «عشق» آن قدر زیاد است که گاهی به شرم، گاهی به حیا، گاهی از سر تفنن و گاهی از سر احساس و وجد ... نامش را می برند و می گذرند. اما حقیقت ، چیز دیگری است.
آن چه مسلم است، در روابط دختر و پسر امروز، کمتر حقیقت عشق را می توان یافت! آن چه، در فضای کنونی شهری و فرهنگی خود می بینیم، جاذبه های دل فریب میان دو جنس است که با یک جرقه متولد می شود، به یک نسیم، مشتعل و در طوفانی سرکش ، خاموش می گردد. به همین سادگی!
این رغبتهای پوشالی و فریبا، نه در این خاک ، ریشه دارد و نه در آئین ایرانی و دینی ما جایگاهی. سوغات فرنگ بود که پیشینیان، بدون ژرف اندیشی وبا ذوق زدگی! به اینجا آوردند و بدون هوشمندی و هوشیاری ، وارد عرصه های آموزشی و فرهنگی، کردند و به یاری چند منورالفکر ، اساس خانواده را نشانه بردند و تهدید کردند و به حالا کار به جایی رسیده است که اُدبا و عرفا، جامعه شناسان و روان شناسان در کنار این پژوهشگران و سیاستگزاران باید حدود عشق و روابط را تعین کنند. تا کجا؟ خدا، عالم است. بگذاریم و بگذریم! . . .
تفاوت عشق و هوس
1- عشق، از خود گذشتن است و هوس به خود رسیدن:
- به اندازه دنیا، دوستت دارم. خاطرات رو می خوام. تو برای من، فرشته ی نجاتی. توی رؤیاهام، همیشه حاضری، برات می میرم. . .
همه ی این واژهها، بیشتر از سر مهرورزی به خود است. عاشق، یار خود را مال خود نمی داند. دلداده ی او کسی است که باید دیگران هم او را بستایند. دوستش داشته باشند. او به لذت های خود نمی اندیشد. اصلا ، خواست معشوق، راه خودخواهی را مسدود می کند. عاشق ، در این مسیر خود را راهنما و معرف میداند. بهترین ها را جانب معشوق هدایت می کند و هر چه غیر از اوست محو می کند.
2- عشق، جاذبه ی الهی دارد و هوس کشش به سمت سیاهی:
- گیاه به سمت نور می رود. ریشه به عمق خاک و به بستر آب. ماهی های دریا به جانب مغناطیسی زمین ، حیوانات به نقطه ایمن . . .و همه به سوی یک هدف متعالی.
عشق، به کمال هدایت می کند. خاصیت آن رشد و تجلی یافتن است. عاشق جلوه گری می کند. میل به پاکی، زلالی و نور دارد. خصلت آن تطهیر است. نگاه، اندیشه و توجه او به یک نقطه تمایل دارد. همه چیز در پرتو معشوق رنگ می گیرد. عشق همچون رنگین کمان، محصول درخشش و تابش نور است. اما هوس، تاریکی است. سوسک ها از نور می گریزند و به سیاهی پناه می برند، به انزوا. نشان هوس این است که آدمی به یک بی رغبتی«کم محلی» معشوقش از هم می پاشد و شب و روزش بهم می پیچد. پرخاشگری، ناامیدی و افسردگی ،... نتیجه ی تهدیدهای آینده و تیرگی بی هدفی این گروه است.
3- عشق، آزاداندیش است اما هوس در بند و اسیر می کند:
- عاشق از هر چه غیر دوست است، آزاد است. اگر رها نباشد نمی تواند به درک حقیقت عشق دست یابد. اما در هوس، فرد را مجبور می کند تا علایق و سلایق او را معطوف و محدود و اسیر خواست های شخصی خود کند. تا آن جا که پرداختن به غیر از این اندیشه را مترادف با خیانت و هرزگی می پندارد. مسلما برای رسیدن به فرهیختگی و سبکبالی، دستیابی به عنصر شناخت« عقل» برای فهم صحیح آزادگی در برابر بردگی بسیار اهمیت دارد.
4- عشق، اطمینان بخش درون است و هوس ایجاد سوءظن و ناامنی می کند:
- فرآیند عشق ساده است. عاشق ، به معنی واقعی کلمه ، تسلیم است و آگاهانه در مسیری قدم میگذارد. از معشوق به او گزندی نمی رسد. نام و یادش ، آرامش بخش است. حضور و غیبتش، یکی است. سکوت و فریادش، به جاست. نشانه یک رابطه سالم، تسلیم است. عاشق ، همه چیز را تقدیر می داند. اما در هوس ناآگاهانه انرژی روانی «به جای شناخت» صرف احساسات می شود- به همین خاطر است که آنها، روزی چند بار برای هم جان می دهند. غش میکنند. کادو میدهند، کادو می گیرند و ... و دیری نمی پاید که آرام آرام نقش پدر و مادر، کمرنگ میشود. دوستان و همکاران کنار گذاشته میشوند و ناگهان به خود می آیند که همه چیز حذف شده است.
نتیجه