بوی یاس می آید . بوی بهار نارنج . بوی عشق.
بوی کوچه ی نم زده از باران بهاری.
صدای جیک جیک گنجشکان. صدای ریزش آب زلال از سطحی بلند.
صدای سهراب که می خواند: تا شقایق هست زندگی باید کرد.
لذت قدم زدن آرام زیر باران نم نم .لذت برخورد نسیمی خنک با صورت.
بهار آمده باور کن.
باور کن زندگی جاریست.در این میان تنها تو راکدی . بلند شو و همتی کن . خود را از این پیله تنهایی برهان.
به خاطر گذشته دیگر افسرده مباش چون گذشته!
به نقطه ای از دور دست بنگر . جایی که تو ایستاده ای با لبخندی بر لب و کوله باری از موفقیت.من اطمینان دارم که تو همیشه توانایی داری.
پس تو نیز به خودت اطمینان کن. دیگر اکنون به بوی عشق دلخوش باش.
گوش چپ "گوش عشق" است
گروهی از دانشمندان آمریکایی کشف کردند گوش چپ که اطلاعات خود را به نیمکره راست مغز ارسال می کند گوش "عشق" است و بنابراین عبارات احساسی را برای درک بهتر باید در این گوش نجوا کرد.
به گزارش مهر، مغز انسان به دو نیمکره راست و چپ تقسیم می شود. بخش چپ مغز منطق، توجه به جزئیات، زبان، علم و استراتژیها را نشان می دهد و طرف راست تصورات، اشراق و سیر و سلوک، دید همزمان، تخیلات و احساسات را حاکمیت می کند.
هر یک از این بخشهای مغز قسمت مخالف بدن را کنترل می کنند. بنابراین منطقی است که تصور شود یک جمله احساسی اگر مستقیما از طرف چپ بدن ارسال شود سریعتر به مراکز احساسی می رسند.
به طور طبیعی چشم راست با زکاوت بیشتری می تواند رنگها را درک کند این درحالی است که بهتر است مادران گونه چپ کودک را ببوسند و یا با دست چپ کودک را در آغوش بگیرند.
در حقیقت دانشمندان دانشگاه ساسکس انگلیس در تحقیقات خود نشان دادند که 85 درصد از زنان چپ دست یا راست دست کودک خود را با دست چپ در آغوش می گیرند. به این ترتیب واکنشهای فیزیکی و احساسی کودک مستقیما به طرف راست مغز مادر می رسند.
براساس گزارش تایمز، به تازگی گروهی از محققان دانشگاه "سم هاستون" آمریکا با آزمایش هزار و 120 نفر مشاهده کردند که گوش چپ در این افراد "گوش عشق" است.. به طوری که 69 درصد از موارد خاطر نشان کردند تمام عبارات شیرین و عاطفی را هنگامی که از راه گوش چپ می شنوند بهتر درک می کنند و تنها 56 درصد از موارد اگر این عبارات را با گوش راست بشوند می توانند عمق آنها را درک کنند.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شب از نیمه گذشته است، به آسمان خیره ام. نمی دانم به دنبال چه می گردم. همچون آهویی که در دشت راه خود را گم کرده، سرگشته و حیرانم.
هزاران هزار سؤال در ذهنم است که جواب هیچ کدام را نمی دانم. آخر جواب تمامی سؤالهایم در وجود او خلاصه می شود.
دیگر تنم طاقت تیشه های سخت روزگار را ندارد. سنگ رودخانه ای را مانم، آب از سرم گذشته است. آنقدر در انتظارت خواهم ماند که آبهای بی رحم بر تنم بکوبند و ذره ذر? بدنم را خرد کنند.
نمی آید، می آید...
این صدای من است که در انتظار تو گل ها را بازیچ? دستان بی رمق خود می کند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مرگ عشق
ای رفیقان خانه ام را آب برد
مردمان شهر عشقم را همی در خواب برد
آتش غم شعله ای بر دامن صحرا بزد
کز میان شعله هایش مادری بی تاب مرد
هر طرف را بنگرم جز نفرت و فریاد نیست
روزگار حق پرستی و خوشی را باد برد
آدمی معنای بودن را زر اندوزی شناخت
مردی و مردانگی را دیو دنیا خام خورد
دیو ظلمت بی صدا گنجی به خاکستان نهاد
عشق بی فریاد در بالین قلب خاک مرد