به نظر شما کدام یک از نوسندگان تا کنون مطالب قشنگتری برای شما زده اند؟
سیاستمداری:کسی است که میتواند به شما بگوید به جهنم بروید
منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.
حسابدار:کسی است که قیمت هر چیز را می داند
ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.
روانشناس:کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد
که همسرتان مجانی از شما می پرسد.
این داستان ترجمه یک داستان کوتاه انگلیسی است که در کلاس زبان برای ما خوانده
شد دیدم
قشنگ است به ایام فاطمیه هم می خورد گفتم به تایپم تو وبلاگ....
دسته گل رز
باب ,
پسرک 9 ساله ,غمگین روی پله های خانه شان نشسته بود و خیره به ان سوی خیابان
نگاه میکرد .
امروز روز مادر بود و او هیچ پولی نداشت تا برای
مادرش هدیه ای بخرد از 3 سال پیش که
پدرش فوت
شده بود مادرش به سختی کار میکرد تا او و خواهر 12 ساله اش بتوانند درس
بخوانند و
زندگی ای اگر چه سخت ولی در آرامش داشته باشند
باب
بالاخره تصمیم گرفت تا در اطراف خانه در
خیابان ها پرسه بزند و به ویترین های
رنگارنگ
نگاهی بیندازد
به انتهای خیابان نرسیده بود که سکه ای براق در
کنار پیاده رو نظرش را جلب کرد ان را
برداشت
سکه ای 10 پنی بود برقی از شادی در چشمان پسرک درخشید و خود را ثروتمند ترین
فرد لندن احساس کرد
وارد اولین مغازه شد و از فروشنده پرسید با 10
پنی چه چیز می تواند بخرد فروشنده گفت که
هیچ چیز
بابی چند مغازه دیگر هم رفت اما باز هم دست خالی
ماند نومیدانه در حال قدم زدن بود
که گل های
قرمز رز در پشت ویترین مغازه ی گلفرشی نظرش را جلب کرد به سرعت طوری که
نزدیک بود
زیر یک درشکه برود به آن سوی خیابان پرید
و وارد گلفروشی شد
به گلفروش
گفت آیا میتواند با 10 پنی دسته گلی به مناسبت روز مادر برای مادرش بخرد؟
گلفروش
نگاهی به باب انداخت و از او خواست منتظر بماند باب هم همینطور به رزها نگاه
میکرد و
نومیدانه منتظر گلفروش بود وقتی مغازه خلوت شد گلفروش با یک دسته گل رز پیش
پسرک
برگشت در همین زمان همسر گلفروش نیز وارد مغازه شد گلفروش گفت پسرم خوب
جایی آمدی
قیمت این دوجین گل های رز 10 پنی است پسرک از شادی در پوست خود نمی
گنجید پول
را داد و با دسته گل دوان دوان به سمت خانه به راه افتاد
گلفروش که تعجب همسرش را دید توضیح داد : از صبح
که مغازه را باز کردم صدایی به من
می گفت
امروز شخص ویژه ای برای خرید به مغازه ام خواهد آمد من هم یک دوجین از بهترین
گل های
رزی که داشتم کنار گذاشتم وقتی این پسرک را دیدم یاد بچگی خودم افتادم که بعد از
فوت پدرم
هیچ سالی نتوانستم برای مادرم هدیه ای تهیه کنم تا اینکه مادرم نیز مرد و ناگهان
خودم را
جای آن پسرک که پول کافی برای خرید هدیه نداشت احساس کردم
در این زمان اشک در چشمان همسر گلفروش حلقه زده
بود و آنها چند لحظه همدیگر را در
آغوش
گرفتند و سپس با کمک هم مغازه را بستند و به سمت خانه به راه افتادند
? پرسش خوب نیمی از دانش است!
? همدردی، کلید باز کردن قفل هر دلی است!
? آن کس که میتواند نسبت به خوبی دیگران بی تفاوت و ناسپاس باشد، از دروغ گفتن باک ندارد!
? آنهایی که در زبان بازی مهارت به خرج می دهند، اغلب نیت ناپاکی را در قلب خود می پرورانند!
? آهنگ صدا هر چه ملایم و نامطبوع تر باشد، سخن، موثر و دلنشین تر خواهد بود!
? هر چه مانع در زندگی بزرگتر باشد، غلبه بر آن سرافرازی بیشتری دارد.
? یک روز زندگی با روشن بینی بهتر از صد سال عمر در تاریکی است.
? هرگاه گرفتن تصمیم مهمی را دشوار یافتید، بدانید که علتش فقط یک چیز است:نداشتن تصویری
? روشن از ارزشهای زندگی.
? تنها راه دستیابی به سعادت ابدی آن است که بر اساس بزگترین آرمانهای خود زندگی کنیم.
? عشق می ماند. انسانها هستند که عوض می شوند.
عالیه صبور, دختر ایرانی- آمریکایی در سن 19 سالگی موفق به کسب کرسی استادی دانشگاه شد و بدین ترتیب نام خود را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کرد . این عنوان از 300 سال پیش تاکنون در اختیار کولین مک لورین، شاگرد فیزیکدان مشهور ایزاک (اسحاق) نیوتن بوده است. بیانیه مطبوعاتی کتاب رکوردهای گینس حاکی است عالیه صبور، جوانترین استاد تمام وقت دانشگاه است که تاریخ تاکنون به خود دیده است. گفتنی است شگفتی های این نابغه جوان تنها به رکورد جوانترین استاد دانشگاه ختم نمی شود. شاید عالیه صبور و گستره نبوغ او را باید مصداق عینی این گفته یوهان ولفگانگ گوته، شاعر و اندیشمند آلمانی دانست: دانایی به تنهایی کافی نیست. باید دانش را به کار بست. عالیه صبور در مصاحبه ای گفت: دانایی، توانایی است بویژه هنگامی که دانسته های خود را با دیگران شریک می شوی… و همین چند کلمه پرمغز کافی بود تا بیش از پیش تحسین عمومی را برانگیزد. عالیه صبور در سن 10 سالگی وارد دانشگاه شد و در سن 14 سالگی لیسانس خود را با درجه ممتاز در رشته ریاضیات کاربردی از دانشگاه ایالتی استونی بروک(در نیویورک) اخذ کرد. با این وصف او نخستین زن در تاریخ ایالات متحده است که چنین افتخاراتی را کسب کرده است. صبور، تحصیلات خود را در مقاطع کارشناسی ارشد و PHD در دانشگاه درکسل در رشته مهندسی متالورژی و مواد به پایان رساند… ماه فوریه گذشته کرسی استادی دانشگاه کنکورد کره جنوبی را به دست آورد.
نقل از: 7tir.com
افلاطون : " اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش، چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه، اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشقه
منم از بدو کودکی دوست داشتم تو شبهای تابستون که کف پشت بوم برای خواب چشم به ستاره ها می دوختم ،
یکی از اونها رو مال خودم کنم و گاهی هم دستمو دراز میکردم تا یکیشونو بگیرم !!!
اما فکر نکنم تا بحال هیچکسی قصد کرده باشه خورشیدو تو دستاش بگیره !! ..
دلیلش هم کاملا واضحه و نیازی نیست بگم چرا در دست گرفتن یا داشتن این ستاره متفاوت از بقیه ستاره ها
جالب نیست برای هیچ بچه ای ؛ اما یک هنرمند عکاس با خلاقیت منحصر بفردش تونسته
این آرزوی باورنکردنی رو با نشون دادن این تصاویر برای چند نفر محقق کنه و دلهای اونهارو غرق در شادی و
شگفتی کنه !!!
فکر کن ! .. بدون اینکه خودت هم متوجه بشی یدفه میبینی خورشیدو با اونهمه گرما و مواد داخلش تو دستانت گرفتی!!!!
دیگه بهتره چیزی نگم ، ببینید :