انسان موجودی است که برای زندگی اجتماعی آفریده شده و هنگامی که احساس کند دوست داشتنی و مورد پذیرش نیست، احساس بدبختی و تیره روزی میکند. واقعیتی که شامل من، تو و همه مردم دنیا میشود. برای ایجاد روابطی دوستانه و شادی بخش چه باید کرد؟ ما در دنیایی بزرگ با مردمی زندگی میکنیم که آرزومند گرمای دوستی، شادی، لبخند و همراهی ما هستند و هنگامی میتوانیم این موهبتها را به خود و دیگران هدیه دهیم که یک قانون طلایی را به کار ببندیم. حتما شنیدهاید که باید با دیگران به گونهای رفتار کرد که مورد پسند آنها است اما شاید این نکته کلیدی را نشینده باشید که هرگز نمیتوان کسی را مجبور کرد همین کار را متقابلا در برابر شما انجام دهد. این همان قانون طلایی است که سیاست شاد زیستن نامیده میشود. انجام این قانون به شخصیتی آماده و پرورش یافته و یکدلی و انتقال فکر نیاز دارد؛ به توانایی برای قرار گرفتن در جای دیگری و احساس کردن احساسات او.
تا همین اواخر مرسوم نبود که آدمها رفتارهایشان را مورد بررسی و کند و کاو قرار دهند و آنها را با روشهای علمی توصیه شده بسنجند. اما این کار میتواند کمک بزرگی باشد برای کشف اینکه مردم چه دوست دارند؛ چه میخواهند و به چه چیزهایی نیاز دارند؟ با این روش فرد میتواند دریابد که چگونه در مقابل دیگران ظاهر شود و به آنها واکنش نشان دهد. برای انجام این کار باید چشمتان را روی حقایق باز کنید. رفتارهایتان باید تغییرپذیر و تواناییهایتان قابل بسط و گسترش یافتن باشد. روانشناسان، رفتارهای اجتماعی متعددی را مورد بررسی قرار دادند تا دریابند چه چیزهایی موجب ایجاد حس دوستی میشود و قابلیت دوست داشته شدن در جمع را برای فرد ایجاد میکند. این مطالعه عاداتی را در بر میگرفت که میتوانند با اراده و تصمیم جدی فرد تغییر کنند. البته باید این نکته ضروری را مورد توجه قرار داد که پیش از آنکه شما بتوانید دوست خوبی برای دیگری باشید. باید خود را دوست بدارید و نیازهای خود را شناخته و در بر طرف کردن آنها بکوشید که از درون شما بجوشد و رفتاری که سرشار از اعتماد به نفس باشد بدون تردید به توانایی حضور مثبتتان در جمع میافزاید. برای به حداقل رساندن اصطکاک خود با دیگران و افزایش میزان محبوبیت خود میان افراد توصیه های زیر را که تنها با 8 قدم طی می شود بکار ببندید:
1- راه کمک به دیگران را پیدا کنید :
نسبت به همه کس مهربان، همدل و سرشار از حس یاری و یاوری باشید چرا که ممکن است روزی سرنوشت شما در دستان آنها قرار گیرد و یا حداقل دوستی به حلقه دوستانتان اضافه شود.
2- به آنچه میگویید عمل کنید :
دوستانتان هنگامی به شما اعتماد خواهند کرد که ببینند شما آنچه را که میگویید انجام میدهید. آنها همچنین توقع دارند که شما آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهید. هیچ چیز نباید مهمتر از قولی که میدهید. باشد. وقتی شما به شکلی ذهنی و اخلاقی به قولهایی که میدهید پایبند باشید پلی بین خودتان و موفقیت میزنید.
ادامه مطلب...
شنیدن تعاریف عشق و پاسخ سوالاتی که درباره عشق از کودکان پرسیده شده می تواند به شناخت بیشتر روحیه کودکان کمک کند. در اینجا پاسخ های متعدد کودکان را در مورد عشق (در 2 گروه سنی) خواهیم خواند.
ابتدا پاسخ های کودکان 5 تا 10 سال را که به سوالاتی در مورد عشق و عاشقی پاسخ داده اند بخوانید :
بهترین سن برای ازدواج چند سالگی است؟
"??سالگی! چون در آن سن مجبور نیستید کار کنید و میتوانید هی دراز بکشید و همدیگر را دوست داشته باشید." جودی، 8 ساله
"مهد کودکم که تمام بشود، میروم و برای خودم دنبال زن میگردم!" تام، 5 ساله
در اولین قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه میگویند؟
"در اولین قرار ملاقات فقط به هم دروغ میگویند و این معمولا باعث میشود که از هم خوششان بیاید و یک قرار دوم بگذارند." مایک، 10 ساله
بهتر است آدم ازدواج کند یا مجرد بماند؟
"دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها باید ازدواج کنند چون یک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بیفتد و تمیز کند!" لینت، 9 ساله
"بابا این چیزها سردرد میآورد. من فقط یک بچهام. من همچین بدبختیهایی نمیخواهم." کنی، 7 ساله
چرا دو نفر عاشق هم میشوند؟
"هیچ کس نمیداند چه اتفاقی میافتد، ولی من شنیدهام که یک ربطهایی به بویی که آدم میدهد دارد، برای همین است که مردم این قدر عطر و ادکلن میخرند." جین، 9 ساله
"میگویند یکی به قلب آدم تیر میزند و این حرفها، ولی مثل اینکه بقیهاش این قدر درد ندارد." هارلن، 8 ساله
عاشق شدن چطوری است؟
"مثل یک بهمن که برای زنده ماندن باید زود از زیر آن فرار کنی." راجر، 9 ساله
"اگر عاشق شدن مثل یاد گرفتن حروف الفبا سخت است، من یکی که نمیخواهم. خیلی طول میکشد." لئو، 7 ساله
نقش خوشتیپی در عشق چیه؟
"اگر میخواهید کسی که در حال حاضر جزئی از خانوادهتان نیست، دوستتان داشته باشد، خیلی مهم نیست که خوشگل باشید." ژوانه، 8 ساله
"فقط قیافه مهم نیست. من را نگاه کنید. خیلی خوشتیپم. اما هنوز کسی پیدا نکردهام که با من ازدواج کند! " گری، 7 ساله
"زیبایی یک چیز ظاهری است، نمیتواند خیلی ماندگار باشد." کریستینه، 9 ساله
چرا عشاق دست هم را میگیرند؟
"میخواهند مطمئن شوند که حلقههایشان نمیافتد، چون خیلی بالایش پول دادهاند." دیو، 8 ساله
عقاید محرمانه درباره عشق؟
"من عشق را دوست دارم، فقط به شرطی که وقتی تلویزیون کارتون میدهد، اتفاق نیفتد." آنیتا، 6ساله
"عشق آدم را پیدا میکند، حتی اگر خودت را از آن پنهان کنی. من از 5 سالگی تلاش میکنم که خودم را از آن پنهان کنم ولی دخترها مدام پیدایم میکنند." بابی، 8ساله
"خیلی دنبال عشق نیستم. فکر میکنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافی سخت هست." رژینا، 10 ساله
ویژگیهای شخصی برای اینکه عاشق خوبی باشید؟
"یکی از شما باید بلد باشد که خوب چک بنویسد، چون حتی اگر صد هزار کیلو هم عشق داشته باشید، باز هم یک قبضهایی هست که باید پرداخت کنید." آوا، 8 ساله
راههایی که میشود کسی را عاشق خودتان کنید؟
"به آنها بگویید که فروشگاههای زنجیرهای شکلات دارید." دل، 6 ساله
"یک سری کارها را نکنید مثلا اینکه کتانی سبز بدبو داشته باشید. ممکن است با این کارتان توجه کسی را جلب کنید اما توجه، عشق نیست. " آلونزو، 9 ساله
"یکی از راههایش این است که دختر مورد نظر را برای غذاخوردن بیرون دعوت کنید. حتما یک چیزی بخرید که دوست دارد؛ مخصوصا سیبزمینی سرخ کرده." بارت، 9ساله
چطوری میشود فهمید دو تا آدمی که توی رستوران غذا میخورند عاشق هم هستند؟
"فقط نگاه کنید و ببینید که مرد صورت حساب را برمیدارد یا نه. این راهی است که میشود فهمید عاشق شده یا نه." جان، 9 ساله
"عاشقها فقط به هم خیره میشوند و غذایشان سرد میشود. بقیه بیشتر به غذا توجه میکنند." براد، 8 ساله
"اگر یکی از آن دسرهایی سفارش بدهند که با آتش درست میکنند، عاشقند. چون یعنی قلب خودشان هم آن جوری است... توی آتش" کریستینه، 9 ساله
وقتی مردم میگویند: دوستت دارم، به چه فکر میکنند؟
"به خودشان میگویند: بله واقعا دوستش دارم. ولی کاش میشد حداقل روزی یک بار دوش بگیرد." میشله، 9ساله
چطور میشود عاشق ماند؟
"اسم زنتان را فراموش نکنید... این کار کل عشق را نابود میکند." راجر، 8 ساله
"همسرتان را زیاد ببوسید. این کار باعث میشود او یادش برود که شما هیچ وقت آشغال را بیرون نمیگذارید." رندی، 8ساله
معنی عشق چیست؟
صحنه ای از فیلم مورد علاقهام، مدرسه راک
مدرسههای ایران مثل بقیه مدرسههای دنیا چیزهای مزخرفی هستند. زحمات معلمها و غیره به کنار ولی یک آدم معمولی دوازده سال به مدرسه می رود بدون اینکه یاد بگیرد در جامعه زندگی کند. احتمالا آخرین سه معادله سه مجهولی که یک نفر حل میکند در همان دوران راهنمایی است. آخرین جذر هم احتمالا در همان راهنمایی گرفته میشود و احتمالا من و شما هیچکدام عدد اتمی آهن را یادمان نیست و به زحمت ممکن است بتوانیم چهار کتاب از سمرقندی نام ببریم.
اما بعد از دوازده سال باید وارد جامعه بشویم. حالا بگویید برویم دانشگاه و بعد از شانزده، هجده یا بیست و دو سال درس خواندن با لیسانس، فوق لیسانس یا دکترا وارد جامعه بشویم… و تازه کلی چیز هست که بلد نیستیم. از یک چک نقد کردن در بانک تا قانون کاری که قرار است بر مبنایش کار کنیم تا حرف زدن با کسی که دوستش داریم.
ما در مدرسه و آن بیست و دو سال خیلی چیزها یاد میگیریم اما در خیلی چیزها هم کاملا بی سواد می مانیم. همین شد که تصمیم گرفتم این قوانین را برایتان بنویسم که قبل از ورود به جامعه مرورش کنید. زندگی جدی نیست ولی قانون های بامزهای دارد که در مدرسه درسشان نمیدهند. این متن اولین بار در سال 1996 نوشته و چاپ شده و ممکن است بارها و بارها به فارسی ترجمه شده باشد ولی به نظرم ارزش دارم ترجمه آزاد خودم را هم بکنم.
زندگی عادلانه نیست. اینهمه دین و بقیه داستانها برای همین وجود دارند. یک نوجوان یا یک دکتر سی ساله که تازه در شرکتی استخدام شده دائم تکرار میکند که «این عادلانه نیست». شاید روزی 8 بار. قانون اول را تکرار کنید «عدالت مبنای چیز خاصی در دنیا نیست.»
جهان واقعی ارزش زیادی برای شخصیت شما قایل نیست. بر خلاف مدرسه و خانواده که فکر می کنند شخصیت شما چیز مهمی است، برای محیط کار خروجی از همه چیز مهمتر است و هر کس قبل از اینکه محترم و متشخص باشد، باید کارا باشد. اگر فکر می کنید در مدرسه به شخصیت شما احترام نمیگذارند منتظر دنیای واقعی باشید تا نظرتان اصلاح شود. اگر فکر می کنید عدم احترام عادلانه نیست، به قانون یک رجوع کنید.
با خروج از دانشگاه یا مدرسه، ماهی یک میلیون درآمد نخواهید داشت و چیزی را هم طراحی نمیکنید. برای رسیدن به کارهای خوب باید مدت نسبتا زیادی تلاش کنید. اکثر چیزهایی که در دانشگا خواندهاید به درد محیط کار نمیخورند.
اگر فکر میکنید معلمتان خیلی سخت گیر بوده، منتظر دیدن رییستان باشید. رییس شما بر خلاف معلم شما برای کار کردن با شما حقوق نمیگیرد.
در بچگی همیشه کسی برای مقصر قلمداد بودن داشتهاید. خانواده خوب نبوده یا معلم بد نمره داده. اما اگر بیست سی سالتان بشود و از دهنتان در بیاید که تقصیر مادرتان بوده که زندگیتان به هم خورده یا تقصیر مدیرتان بوده که حقوقتان کم است یا اخراج شدهاید، همه به شما خواهند خندید. در دنیای واقعی خودتا مسوول کارهای خودتان هستید.
پدر و مادر شما قبل از به دنیا آمدن شما آدمهای بسیار باحالتری بودهاند. روند خستگی و بیحوصلگی و بیهیجانی پدر و مادرتان از وقتی شروع شده که شروع کردهاند به حساب کردن پولشان برای خریدن پوشک برای شما، کار کردن برای مخارج تحصیل شما و وقت گذاشتن برای تمیز کردن اتاقتان. تمام مدتی که شما مشغول برنامهریزی کارهای باحال زندگیتان بودهاید را آنها مشغول فراهم کردن غذا و خانه و غیره برای شما بودهاند.
مدارس سعی می کنند مفهوم رد شدن را ملغی کنند. تقریبا همه ورودیهایی که به تحصیل ادامه میدهند دیپلم میگیرند و تقریبا همه کسانی که وارد دانشگاه میشوند مدرک میگیرند. در جامعه تقریبا ده درصد آدمها شغل ندارند و دنبال شغل میگردند. تعداد بیشتری هم در عشق و غیره شکست میخورند و کسی هم تلاش نمیکند برایشان کلاس تقویتی بگذارد.
زندگی نه ترم دارد نه تعطیلی تابستان. از شما انتظار میرود از یک لحظه به بعد هر روز هشت یا نه ساعت کار کنید و هر چهار ماه یکبار هم وارد یک زندگی جدید نمیشوید. به قانون اول و دوم هم مراجعه کنید. از این به بعد باید کار کنید و کار کنید و متاسفانه کارهای خیلی خیلی کمی هستند که کاملا لذت بخش باشند یا از آن مهمتر به شما اجازه خودشکوفایی بدهند.
تلویزیون واقعی نیست. در برنامه صدا و سیما هر خانواده کوچک یک خانه زیبا دارد و یک ماشین و مسافرت. در هیچ برنامه تلویزیونی آدمها یک سوم زمان سریال را سر کار نیستند و در سریالهای ماه رمضان، همه مشکلات در روز بیستم به اوج میرسند و روز بیست و هشتم همه چیز حل شده و همه خوشحالند.
اکثر شاگردهای لوس کلاس و خودشیرینترینها یا خرخوانترینهایی که زمان مدرسه میدیدید، در آینده یا رییس شما خواهند شد یا دارای بقیه موقعیتهای خوب جامعه.
انسان نامیرا یا زودمیرا نیست. شما هم مثل اکثر آدمهای دیگر باید تقریبا هفتاد هشتاد سال زندگی کنید و بعد بمیرید. تاتوی روی بدن، تا پیری با شما خواهد بود همانطور که مفاصل دردناک ناشی از ورزش نکردن. انتخاب با خودتان است ولی یادتان باشد که قرار است حدود هفتاد هشتاد سال همین بدن باشید.
همه بالایی ها را بدانید و شاد باشید. زندگی کوتاه است. خانواده مزاحمند، کار سخت است و زندگی حوصله سر بر اما هر چقدر زودتر لذت بردن از زندگیتان را شروع کنید، بهتر است.
اینها همه و همه برای وقتی هستند که بخواهید در شرایط معمول جامعه بازی کنید. مطمئنا میتوانید به انتخاب خودتان یک قدم عقبتر بروید و به تمام این قوانین به عنوان قواعد یک بازی نگاه کنید. بازیای که میشود به آن داخل شد یا نشد. داستان مهم این است که مسخره داور نباشید و اگر وارد بازی «جامعه خبیث سرمایه داری» میشوید حداقل بخش بیشتری از قوانینش را بدانید.
موضوع انشا: می خواهید در آینده چه کاره شوید؟ |