عكس تو را به صفحه پندار مي كشم
عمري بود كه حسرت ديدار ميكشم
با هر نفس كه ميگذرد در فراق تو
اه از خلال سينه تبدار مي كشم
اي افتاب برج امامت طلوع كن
كز پرتو رخت شود افاق پر ز نور
چقدر منتظرم من خدا كند تو بيايي
نشسته پشت درم من خدا كند تو بيايي
گرفته بوي تو را خلوت خزايي من
كجايي اي گل شب بوي بي نشاني من؟ چنين كه بوي تنت در رواق جاري است
چگونه گل نكند بغض جمكراني من؟
اي فاطمه اي بانوي پهلو شكسته
مهديت با شيشه دارو و درمان خواهد امد اين قدر اخر منال از ضربت بازو وپهلو مونس تو پادشاه دلنوازان خواهد امد